سخن گروه روانکاوی اروس:

روانکاوی درمان می کند، چرا که عشق نیز درمان می کند.اما چه رابطه ای بین عشق-جهان اروس و ساحت روانکاوی وجود دارد؟آیا روانکاوی و سوژه عشق ورز به تنهایی می تواند درمان کند؟ آیا روانکاو به مراجع عشق می ورزد و یا اینکه اگر عشق می ورزد چگونه و به چه شکلی عشق می ورزد؟یک پرسش اساسی دیگر این است که چه خصلتی در شناخت شناسی -ریخت شناسی و جهان بینی روانکاوی وجود دارد که باعث درمان مشکلات روحی و روانی بیمار می شود؟

برای روانکاو دو خصیصه مهم و در عین حال امری کیفی وجود دارد که جوهره روانکاوی را می سازد، اولی؛ دانش روانکاوانه که روانکاو را ملزم می دارد تکنیک ها و مفاهیم روانکاوی را کسب کند و آن را برای روانکاوی (بالینی) به کار بگیرد. مانند تاویل رویا، شناخت ساختارگرایی زبان، گوش دادن و صحبت کردن روانکاوانه و غیره.
دوم اینکه؛ ارتباط بین روانکاو و مراجع(آنالیزاند یا بیمار) ارتباطی متعالی است نسبت به هر ارتباطی دیگر، چرا که برای روانکاو؛ مراجعین نه سوژه دوستی و بازار مسلکی دارد، نه سوژه جنسی است و نه استاد شاگردی بلکه رابطه روانکاو و بیمار(آنالیزگر و آنالیزاند)؛ همدلانه است-همدلی به این معنا که در جلسات امنیت مراجع از هر لحاظ حفظ می شود و فضای جلسات امن ترین مکان ممکن برای مراجعین می شود، توجه به سخن مراجعین عمق پیدا می کند، و در نهایت روانکاو بعنوان دیگری بزرگ با گرفتن رنجش بیمار، خود نشانگان بیمار می شود.اما رابطه همدلی به هیچ عنوان نمی تواند مکانیکی باشد به این عنوان که روانکاو نمی تواند در ازای دریافت صرف هزینه همدلی کند با اینکه ارزشگذاری جلسات و معیشت زندگی خود روانکاو چه بسی به آن بستگی دارد.

نوع متعالی بودن و شکل گیری عشق یا جهان اروس چنین است که دیگری بعنوان مراجع بخواهد و بتواند روانکاو را در آن جایگاه امن سخن و اعمال و رفتارش بداند و ببیند، یعنی به روانکاو جایگاه روانکاوانه بدهد،هنر متعالی رابطه چنین است که «دیگری» بعنوان مراجع؛ از طرف «دیگری بزرگ» قضاوت نشود، نصیحت نگردد، بلکه همدلی شود-شنیده شود، عشق ورزیده شود.پس چنین است که روانکاوی بدون هنر عشق ورزیدن، بدون هنر گفتمان متعالی، بدون جهان بینی و مفهوم شناختی اروس نمی تواند درمان کند.به این دلیل اروس و روانکاوی متحد یکدیگر عمل می کنند-یعنی دانش و عشق روانکاوانه- تا ارتباط و جهانی متعالی برای مراجعین شکل دهند.

پیمایش به بالا